NOT KNOWN FACTUAL STATEMENTS ABOUT داستان های واقعی

Not known Factual Statements About داستان های واقعی

Not known Factual Statements About داستان های واقعی

Blog Article

زوجی برای مشاوره نزد من آمدند. از همان ابتدا غم و یأس در چهره‌شان موج می‌زد. هر دو جوان و محجوب بودند؛ رامین و نازنین پسر عمو و دختر عمو بودند، این داستان آنهاست.

برخی تصور می‌کنند که خدمه پس از نوشیدن مقداری الکل شورش کرده‌اند، اما هیچ نشانه‌ای از خشونت وجود ندارد. برخی دیگر معتقد بودند دزدان دریایی به کشتی یورش بردند، اما هیچ چیز با ارزشی گم نشده بود.

این «خانه احضار» کذایی، که در آن پرون‌ها ماوراءالطبیعه را تجربه کردند، اخیراً توسط دو مالک جدید خریداری شده است.
راستان نامه
وقتی که مرد غریبه به ماشین رسید، صورتش را به شیشه‌ی ماشین چسباند و با چشمانی سرخ و دیوانه‌وار به دختر خیره شد. موهای مرد آشفته و کثیف بود. روی صورتش نیز زخم‌هایی عمیق خودنمایی می‌کرد.

در واقع فرض بر این بود که اگر فرد نسبت به این معاینات عجیب واکنش نشان ندهد بی‌شک جان خود را از دست داده. همچنین باور بر این بود که خواص هوش‌آور تنباکو می‌تواند هر فردی را به‌ راحتی احیا کند.

اون توی مدرسه خیلی خوب درس نمی خوند، بنابراین والدینش به اون گفتن که اگه نمراتش بهتر شه، به عنوان پاداش براش عروسک جدیدی میخرن.

خواهرزاده وینچستر، ماریون، تمام دارایی‌های او را به ارث برد که بلافاصله آن‌ها را به حراج گذاشت.

نمی‌خواستم دوباره همان اتفاق تکرار شود، ما همیشه دعوا داشتیم ولی من به دل نمی‌گرفتم و حتی اگر او تقصیر کار بود به سمتش می‌رفتم اما شخصیت او جوری است که نمی‌خواهد چیزی را درست کند.

این داستان واقعی ارواح می‌گوید که ظاهراً او سعی می‌کرد با ارواح خوب تماس بگیرد تا با آن‌ها در مورد بهترین روش دلجویی از ارواحی که او را تعقیب می‌کردند، مشورت کند.

او بلافاصله به یک رسانه معنوی مراجعه کرد که به او گفت این بدبختی‌ها، انتقام ارواح شیطانی کسانی است که توسط تفنگ‌های وینچستر کشته شده‌اند.

این تیم از دوربین‌های مادون قرمز، عینک‌های دید در شب، حسگرهای تشعشع، نشانگرهای مواد شیمیایی سمی، سیستم‌های تصویربرداری مایکروویو و آشکارسازهای صدای با فرکانس بالا استفاده کردند.

مورگان قبل از خودکشی به عنوان سرایدار، در حومه مرفه لس آنجلس کار می‌کرد. در طول رفتنش به هتل، تماشاچیان او را با یک مرد ناشناس در حال مشاجره کلامی دیدند.

میهمانان از قهقهه بچه‌ها، دویدن در راهروهای طبقه چهارم، درها که به طور غیرقابل توضیحی بسته می‌شوند، چراغ‌های سوسوزن و کاهش چشمگیر دما گزارش کرده‌اند.

او پیش من آمده‌ بود تا تصمیم طلاقش را تايید را کنم ولی من این تایید را به او ندادم و بعد از چند جلسه که خواستم با شوهرش در جلسات حاضر شود، دیگر به مشاوره نیامد.

Report this page